خداوند، سکوت را در سه جا دوست دارد :
به هنگام خوانده شدن قرآن،
به هنگام پیش رفتن به سوی دشمن،
و به هنگام تشییع جنازه .
رسول خدا صلی الله علیه و آله
*** *** *** *** *** *** ***
این روزها هوا بارانی است
و من به دنبال رد قطره بارانی که بر لبانم چکید
تشنگی زمین را چشیدم .....
این روزها حال و هوای شهر کمی بی تاب است .
درست مانند من ...
که گاهی سحرها خواب زده می شوم
و وقتی از خواب می پرم
تمام ذهن و هوشم را زمان برده است به رویایی دور .....
این روز ها سکوت را بیشتر از هر چیز دوست دارم ....
سال تحویل شد
در خاک هایی که آسمان به زمین غبطه می خورد
یادم هست گریه می کردم
آسمان آن قدر نزدیک
خدا آن قدر نزدیک
دلم آن قدر نزدیک
که می خواستم نیست شوم و بروم .
سال تحویل شد
در کنار دوازده شهید گمنام
که هم نام مادرشان بودند
به نام نامی زهرا (س) !!!
یادم هست
دلم هوایی بود
و خاک را از آسمان باز نمی شناخت .
سال تحویل شد
و عهدی بسته شد میان دلم با نگاهشان .
سال تحویل شد
سال تحویل شد
سال تحویل شد
و اینک ماییم و تحولی که باید در نگاهمان رخ دهد ...
همین ....
به گنجشک گفتند ، بنویس :
عقابی پریده
عقابی فقط دانه از دست خورشید چیده
عقابی دلش آسمان ، بالش از باد ، به خاک و زمین تن نداد .
و گنجشک هر روز
همین جمله ها را نوشت
و هی صفحه صفحه
و هی سطر سطر
چه خوش خط و خوانا نوشت
و هر روز دفتر مشق او را
معلم ورق زد
و هر روز گفت : آفرین
چه شاگرد خوبی ، همین
***
ولی بچه گنجشک یک روز
با خودش فکر کرد :
برای من این آفرین ها که بس نیست
سؤال من این است
چرا آسمان خالی افتاده آنجا ؟
برای عقابی شدن
چرا هیچ کس نیست ؟
***
چقدر « از عقابی پرید »
فقط رونویسی کنیم
چقدر آسمان ، خط خطی
بال کاهی
چرا پر کشیدن فقط روی کاغذ
چرا نقطه هر روز باز از سر خط
چرا ... ؟
برای رهایی از این صفحه ها
نیست راهی ؟
***
و گنجشک کوچک پرید
به آن دورها
به آنجا که انگشت هر شاخه ای رو به اوست
به آن نورها
و هی دور و هی دور و هی دورتر
و از هر عقابی که گفتند مغرورتر
و گنجشک شد نقطه ای
نه در آخر جمله ، در دفتر این و آن
که بر صورت آسمان
میان دو ابروی رنگین کمان
....................................
پینوشت :
ما عقابانی هستیم که به هیات گنجشک آفریده شده ایم
چه زیبا ، روزی دور، شاعری خوش ذوق گفته که :
می توان جبریل را گنجشک دست آموز کرد
شهپرش با موی آتش دیده بستن می توان !!!
یا علی (ع)